نویسنده: دکتر سید محمد مهدی جعفری




 

هنر شاعری و موهبت خدادادی

شعر گفتن موهبتی است خدادادی، و از فطرت انسان سرچشمه می گیرد، لیکن طبع روان و موهبت رحمان به تنهایی کافی نیست، قواعد و آیینی دارد که به تدریج از تجارب گذشتگان به دست آمده هرچه بر تجربیات افزوده می شود، شعر آراسته تر و پیراسته تر می گردد، و رو به رشد و کمال می رود؛ همچنان که اکتسابات و قوانین و تجربیات نیز به تنهایی برای شعر خوب و روان گفتن بسنده نیست و طبع روان و موهبت لازمه ی آن است. سیّد رضی که از ده سالگی شعر خوب و پخته می گوید، ادیبان و شعرشناسان، آینده ای درخشان و نبوغی تابان برایش پیش بینی می کنند. اما آیا سیّد رضی، در دوران کودکی تحت تأثیر شاعران و نویسندگان پیش از خود نبوده است؟ پاسخ مثبت است، زیرا امکان ندارد وی که در محیطی علمی و فرهنگی و ادبی قرار دارد، از اشعار و آثار گویندگان و نویسندگان و بزرگان ادب و بلاغت و شهسواران سخنوری و زبان آوری کمال استفاده را نکرده باشد.
ثعالبی، ادیب معاصر با سیّد رضی (ف. 429 ه‍) که وی را «أشعر الطالبیین» می داند و می گوید: «اگر بگویم او از همه ی قریش شاعرتر است، از راستی دور نشده ام، زیرا شعر والا و فاخر او که نتوان خرده ای از آن گرفت گواه این ادعاست.» (1)
حنا الفاخوری در مقام مقایسه ی او با دیگر شاعران چنین می نویسد:
این است رضی شاعری که از جهت تحلیل معنی و عمق آن هماند ابن الرومی نیست؛ و از جهت به کار گرفتن صنایع نادر و آوردن ابیات یگانه و بی همال که دل ها را واله و خیال را فروزان می سازد، به پایه ی ابوتمام نمی رسد؛ و از جهت تفکر و پرواز در فضای روح و زندگی و اخلاق با متنبی همسان نیست؛ ولی او را از هر یک از این ویژگی ها نصیبی است. او در اسلوب ویژه ی خود بر همه غلبه یافته است، و مسلّماً از فتور و ضعفی که به شعر ابن الرومی به خاطر افراطش در تحلیل و تتبع جزئیات عارض شده، و خطاهایی که ابوتمام بر اثر افراط در به کار گرفتن صنایع بدان دچار شده بود، در امان است. همچنین هرگز چون متنبی در ورطه ی مبالغات غیر معقول نغلتیده است. (2)
مناهل الادب العربی در وصف اشعار سیّد رضی چنین می گوید:
رضی تعبیرات مجازی را بدون تکلف در قالب می ریزد، و معانی با نگاه مبهمی بدانها می نگرد؛ و اگر از آنها پیروی کند در اطناب و پرگویی نمی افتد، و غالباً ریشه ی بدوی دارد، لیکن با صنعت «تشخیص» و «تلقیح» آنها را از اصل دور می گرداند و سبک بیان شریف را از دیگران ممتاز می کند. با توجه بدانکه وی به گزینش الفاظ و پایین آوردن کلمات به زیبایی و هماهنگی آنها توجه خاصی دارد؛ و بدین وسیله چهره ی شعر خود را از عیب هایی که دچار شعر ابی تمّام و ابن رومی شده محفوظ نگاه داشته است. شعر دوران کودکی خود را اصلاح، و الفاظش را پیراسته کرده است، و لذا ایرادی که به ابوطیب متنبّی می گیرند، از او گرفته نمی شود. به همین علت وی موضوعات زیبایی را در کنار هم به نظم درمی آورد و چنان تناسبی را رعایت می کند که هرگز ذهن در بررسی آنها دچار خستگی و ملال نمی شود، و مانند بحتری به موضوعات پست و ناچیز رضایت نمی دهد. به نظر می رسد استادش ابن جنّی، دوست متنبّی، به بهترین شکلی سیّد رضی را درباره ی متنبّی، آن شاعر قوی، توجیه کرده است، لذا می بینیم به شدت از وی متأثر است؛ و این امر شگفتی نیست، زیرا شریف حدود پنج سال پس از مرگ متنبّی متولد شده است، و از استادانی آموزش دیده است که همگی شاعر سیف الدوله را بزرگ می داشته اند؛ هیچ انجمن شعر یا محفل ادبی تشکیل نمی شده است که بحث درباره ی متنبیّ و شعرش به گوش نرسد، و همین که این شاعر در دنیای عرب خاموش شد، ادیبان و دانشمندان نحو و لغت به اختلاف با یکدیگر افتادند، و درباره ی نقد آثار یا دفاع از اشعار او یا نشان دادن بدی ها، یا تفسیر نیکی هایش، کتاب ها نوشتند. لذا طبیعی است که این کارها بر وجود شاعر تازه کار اثر گذارد، و نشان خود را در معانی و الفاظ و مخالفت هایش آشکار گرداند. برای مثال قصیده ی او در رثای دختر سیف الدوله: «نغالب ثم تغلبنا اللیالی» فوری ما را به یاد قصیده ی ابوالطیب در رثای مادر امیر حمدانی می اندازد. و هر کس در شعر رضی تتبع کند، بارها متنبّی را، یا به شکل مخالفت یا استفاده ی ظریف از معنی و عبارت، از خلال قصایدش مشاهده می کند. شریف در فخر با ابوطیب همراهی می کند، لیکن تفاخر شریف بیشتر به دل می نشیند، و پرمایه تر و والامرتبه تر است، همچنین در شکوی و سرزنش و شوریدن بر روزگار و دشمنان و حسودان، با وی برابری می کند، اما در غزل و مرثیه بر متنبّی بسی برتر است، جز اینکه در مدح و هجو، و حماسه سرایی در وصف میدان های جنگ، و به حرکت درآوردن شعر، و ضرب المثل، و فلسفه ی زندگی به پای متنبّی نمی رسد. (3)
سیّد رضی بر شاعران پس از خود اثر گذاشته و آنان در اشعار یا مضامین خود از اشعار او استفاده کرده اند. بخصوص شاگرد او مهیار دیلمی.
از شاعران عرب گذشته، بر شاعر فارسی زبان شیعی، ناصر خسرو قبادیانی (ف. 481 ه‍) نیز اثر گذاشته است. سیّد رضی در بیتی حکیمانه می گوید:

قد یهلک النسر و فی ریشه... عودالردی الجاری مع الأسهم

و این بیت ما را به یاد شعر مشهور ناصر خسرو می اندازد:

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست... بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
... چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید... گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

سیّد رضی در میان شاعران عصر خود به عفت کلام ممتاز است، و این ویژگی در همه ی اشعار بسیار و فیاض او وجود دارد، و در شعر او نه ناسزایی مشاهده می شود و نه دشنام و نه کلمه ی زشتی. این ویژگی در اشعار او چنان برجسته است که نظر آدام متز خاورشناس را جلب کرده می گوید: «از دهان این مرد فرهیخته یک کلمه از سخنان ژست بازاری بیرون نیامده است، در حالی که امثال این کلمات را در آثار صابی صاحب الرسائل، و مهلبی وزیر و صاحب بن عباد وزیر می بینیم، و حتی در هجو هم به خود اجازه نمی دهد که از کلمات زشت در وصف کسی که می خواهد هجو کند سود جوید». (4)
و اگر در مقام مقایسه با شاعران معاصر با سیّد رضی، ابوالعلاء معرّی را به کنار نهیم، شاعر ما در نیمه ی دوم سده ی چهارم بالاترین جایگاه را به خود اختصاص داده است. در شعر او چنان روحیه ی بزرگوارانه ی عربی، و احساس به عزت و سروری مشاهده می شود که از اصلاب خاندان علوی بدو رسیده است. از اینها فزونتر، در وصف استاد است، و آبدارترین غزل را می سراید، و در انواع دیگر شعر نیز کم مانند است. (5)
در سال 359 ه‍ که سیّد رضی چشم بدین جهان گشود، فاطمیان در مصر دستور دادند که در اذان «حی علی خیر العمل» گفته شود، در همان سال ساختمان جامع الازهر را آغاز کردند، و نیز در همان سال، بر مکه و مدینه چیره شدند.
از سوی دیگر آل حمدان شیعی بر موصل و بخش بزرگی از شام و فلسطین تسلط داشتند؛ و بغداد و خوزستان و فارس و بلاد جبل و ری و بخشی از خراسان و کرمان، در دست خاندان بویه بود.
بنابراین، نوزاد ما، در اوج شکوفایی دانش، و در بحبوحه ی قدرت فرهنگی - و نه سیاسی - شیعه، در روزگار حاکمیت عقل و استدلال و منطق، و فرمانروایی تفکر و آزادی اندیشه، متولد شد، و در چنان محیطی، و خانواده ای که از خصوصیات یاد شده، بر چکاد آنها ایستاده بود، و از تنه و ریشه هایی استوار و گسترده بود، رشد یافت.
استعداد ذاتی و بهره های خدادادی و موهبت های پروردگاری و به جای مانده از پدران و نیاکان نیز بر همه ی آنچه گفته شد؛ و آموزش و پرورشی کم مانند، از کودک ما نابغه ای ساخت که در کمتر از ده سالگی به سرودن شعر پرداخت، و آن هم چنان شعری که همه ی ادیبان و دانشمندان سرآمد روزگار خود را به شگفتی انداخت.
سیّد رضی در دوران کوتاه زندگی، با آن نیرو و استعداد و جایگاه علمی و ادبی و سیاسی و اجتماعی، به هدف های خود نرسید، و به جایگاه شایسته ی خویش دست نیافت، و پس از مرگ نیز، شهرتی را که سزاوار کسی چون اوست، به دست نیاورد، کتاب های او، جز نهج البلاغه، چنانکه باید منتشر نشدند، و حتی دیوان شعر را، با آن همه سروده های شگفت انگیز و انواع مطالب والا، به شایستگی گسترش نیافت. خطیب بغدادی، در تاریخ بغداد می گوید:
شنیدم که ابوعبدالله محمد بن عبدالله کاتب، در محضر ابوالحسین بن محفوظ - که یکی از رؤسا بود - می گفت: شنیدم که گروهی از آگاهان به ادبیات می گویند: رضی از همه ی افراد قبیله ی قریش شاعرتر است. ابن محفوظ گفت: این سخن صحیح است، در میان قریش کسانی بوده اند که خوب شعر می گفته اند ولی شعر کمی دارند، لیکن در میان آنان خوب گوی پرگوی کسی جز شریف نیست. (6)
سیّد رضی، چنان قدرتی در شاعری داشت که در برابر پیشنهاد ناگهانی دیگران، از عهده ی بیان هرگونه مضمون برمی آمد. شریف رضی برادر مشهوری همچون سیّد مرتضی دارد که لقب او «عَلَم الهُدی» است و تألیفات بسیار دارد که شمار رساله های او «رسائل المرتضی» به 52 می رسد. عبداللطیف شراره می گوید: «بارها این دو برادر با دوستان و یاران گرد آمده پیشنهادهایی پیرامون موضوعات علوم بلاغی و لغوی، و مسائل ادبی و اجتماعی مطرح می کردند». سیّد رضی خود در این باره می گوید:
«چه بسا انجمن هایی که زبان های ما در آنها به کار بود، و غالیه دان های مشک و عنبر بر همه می پاشید».
و رضی در این انجمن ها در برابر پرسشی از نکته ای ادبی یا پیشنهادی، قصایدی نو و ابتکاری و بدیع می سرود و بیشتر آنها هم بالبدیهه بود. (7)
حنّا الفاخوری درباره ی سبک شعری و هنر شاعری او می گوید:
شریف رضی می دید که علم و فلسفه از هر سو گردش را فراگرفته است، و مردم زمان او همانند مردم زمان امرؤالقیس نیستند که تنها به مواهب فکری شاعر خرسند شوند، از سوی دیگر، او در وجود خود به بدویت و صفای بدویت گرایشی می دید، و از این راه می خواست میان آن گرایش طبیعی خود و گرایش غالب زمان، هماهنگی ایجاد کند، و البته از صفای طبع و حسن ذوق آنقدر بهره مند بود که در این راه پیروزی های شگرف به دست آورد. بدین گونه اسلوب او آمیزه ای بود از بدویت و حضارت، که خصوصیت شعر قدیم را - البته بدون خشونت آن - با نرمی و آراستگی شعر حضری درآمیخته بود.
رضی شعر را هیچگاه سرسری نمی گرفت، موضوع و مناسبات را برمی گزید. قصاید خود را از واژه های رکیک می پیراست، زیرا معتقد بود که بلاغت از هرگونه رنگ آمیزی و تکلف بیزار است. ولی چنان نبود که عنان طبع را رها کند تا هرچه می خواهد بگوید، بلکه با مجاهدتی هرچه تمامتر به انتخاب الفاظ و صید معانی می پرداخت. اگر بر سنن ادبی شایع زمان خود که شاعران تعمداً سخن خود را به انواع صنایع می آراستند، شوریده بود؛ اگر مقصود از بیان را کشف معانی و روشن شدن مفاهیم می دانست نه مجرد صنعت؛ ولی هرگاه احساس می کرد که این آرایش ها و صنایع بر بلاغت و رونق کلام او می افزایند، از به کار بردن آنها ابائی نداشت. حتی استعاره ها و تشبیهات او از استعاره ها و تشبیهات هر شاعر دیگر عمیقتر است. ولی آرایش کلام هرگز او را به ورطه ی حشو و اطناب نمی افکند، چنانکه خود گوید:

منتصبات کالقنا لانری... عیّاً من القول و لاأفنا
لا یفضل المعنی علی لفظه... شیئاً و لا اللفظ علی المعنی

شعرهایی راست و استوار چون نیزه، نه در آن گنگی و لکنتی می بینیم و نه ضعفی، نه هیچ معنی بر لفظش غلبه دارد و نه لفظ بر معنی.
شریف در همه ی اشعارش به موجودات بی جان شخصیت می بخشد، و این امر به خاطر جوشش عاطفه ی اوست، و چنان این «صنعت وجدانی» را به کار می گیرد که خواننده آن را به عنوان یک «صنعت» احساس نمی کند. از الفاظ و قافیه های او موسیقی سحر انگیزی اوج می گیرد که طنین امواج آن در درون جان نفوذ می کند و در آن اثری عمیق باقی می گذارد. در این شیوه او با بُحتُری، پیشوای نغمات شعری، کوس همسری می زند. (8)

پی‌نوشت‌ها:

1. یتیمة الدهر، ج 3، ص 155.
2. تاریخ ادبیات زبان عربی، ص 500.
3. مناهل (14)، صفحات 13-11.
4. تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری.
5. عبدالغنی حسن، مقدمه ی تلخیص البیان، ص 79.
6. طه عبدالرئوف سعد، مقدمه بر کتاب المجازات النبویه، ص 17.
7. الشریف الرضی، ص 43.
8. تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، توس، صفحات 500-499.

منبع مقاله:
جعفری، سیّد محمّد مهدی؛ (1388)، مجموعه ی اندیشه مندان ایران و اسلام احیاگر بلاغت علوی (مروری بر زندگی و آثار سیّد رضی)، تهران: نشر همشهری، چاپ اول